سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فانوس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

چرخ

یا حق

شاید قسمتی از یک داستان...

بدش می آمد که در موردش صحبت بکنند. کناره می گرفت و دوست داشت جایی باشد که هیچکس نباشد. همه دوست داشتند که با او صحبت کنند و با او ارتباط برقرار کنند چون او حرف ها ی همه را گوش می کرد. اگر کسی می خواست باهاش حرف بزند دریغ نمی کرد. اسمش رضا بود. تقریبا تمام زندگی اش را همینطور سپری می کرد. همه فکر می کردند که او آدم راحتیه و درد دل هاشون را به او می گفتند ولی فقط خودش و خودش می دونست که چی توی دلش می گذرد. به خاطر همین که کسی از درونش خبر دار نشود با کسی درد دل نمی کرد. اهل سفر بود و یکجا بودن را دوست نداشت، می گشت و به شهرهای مختلف سفر می کرد .روستاها را از نزدیک می دید و با آدم های مختلف آشنا می شد. بااینکه کم حرف بود اما دوست های زیادی داشت . اغلب آدم ها یکی را می خواهند که به حرفهاشون گوش بدهد حالا خیلی مهم نیست اگر اون حرف نزند . برای کسی که درد دل میکند وقت بیشتری وجود دارد.

ادامه مطلب...