هی ... !
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه نوشتم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه نوشتم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
از آنجا که گرفتار دنیاییم در پیچ و خم زمان سیر میکنیم. ناف دنیا را با زمان بریده اند اما خوشا به حال کسانی که خارج از زمانند. برای هر چیزی سالی است. برا ی هر سالی آغازی است. آنان که به فکر زراعت هستند سالشون طبق کاشت و برداشت محصول تنظیم میشه، اونایی که تجارت میکنند به دنبال بورس محصول خودشون هستند و بالاخره هرکی هرجوری که هست زندگی میکنه!!
اما سال کسایی که میخواهند خدایی باشند کی شروع میشه ،بهارش چه موقع است؟ سید بن طاووس ره میفرماید سال کسانی که در سیر سلوک هستند از ماه مبارک رمضان شروع میشود. خودشان را با ماه مبارک رمضان تنظیم میکنند و اینکه از سال گذشته تا الآن چقدر رشد و تکامل داشته اند. (برگرفته از فرمایشات آیت الله جوادی آملی)
حال ما باید تکلیف خودمان را معلوم کنیم که ما کجایی و که هستیم. بازاری، تاجر و یا ... .
کاش میشد ماه رمضان را بهتر درک میکردم . اونوقت دیگه از سردرگی خلاص میشدم.
اگر بار اولی باشد که فیلم را تماشا میکنی، زمانی که آن یه حبه قند نقش آفرینی میکند، تمام فکر و خیال هایی که درباره اسم فیل داشتهای یکباره بی معنا میشود. اما این بی معنایی ادامه پیدا نمیکند. هنگامی که فیل تمام میشود، دوباره فکر و وخیالهای قبلی برمیگردد، حتی اگر آن یکه صحنه راهم از فیلم حذف کنیم باز برای نامگذاری آن توجیه خواهیم داشت.
یه حبه قند در گلوی سینمای ایران گیر کرده است! هم کسانی که از آن تعریف میکنند و آن را یک شاهکار میدانند و هم کسانی که آن را نقد کرده و آن را فاقد اصول فیلم سازی میدانند، یه حبه قند در گلوی همه آنها گیر کرده است.
یه حبه قند برای کسانی که فیلم را فارغ از پیش فرضهای سینمایی میبینند جذاب است و هنگامی که این جذابیت تشدید پیدا میکند و به شیفتگی مبدل میشود، هنگامی که برمیگردند و میخواهند فیلم را با فرمهای سینما تطبیق دهند و بر اساس آن نقد کنند ، آنجاست که شیرینی جذابیت در گلو گیر میکند و یکدفعه به همه چیز پشت پا میزنند و دنبال قالبی نو برای بیان جذابیت فیلم میگردند.
اما کسانی ک هاز همان ابتدا فیلم را بر اساس فرمهای از پیش قبول کرده سینما میبینند، متوجه میشوند که فیلم به خیلی از اصول فیلم سازی پای بند نبوده است و به طور کلی تلاشی در جهت رسیدن به آن فرم و قالب نداشته است. به همین دلیل وقتی لب به نقد میگشایند ، نقدشان گلوگیر میشود! چرا که نداشتن اصول سینمائی منجر به جذاب نبودن فیلم نشده است اما آنقدر شیفته نشدهاند که از ساختار فکری خود دست بردارند!
کسانی هم هستند که فیلم را فقط یکبار میبینند و از اینکه وقت خود راصرف دیدن آن کردهاند پشیمان نیستند و حتی میتوان گفت که خیلی خوشحالند از اینکه برای دقایقی ، هم خندیدهاند و هم گریه کردهاند، به عبارتی زندگی افراد درون فیلم را باور کردهاند، و از سینما رفتن خود راضی هستند( اتفاقی که در سینمای ایران کم پیش میآید!!!)
حال آیا خارج شدن از این دسته افراد(هر سه گروه) و گرفتن افقی فرای آنها برای نقد و بیان فیلم ، اولا امکان پذیر است؟ و ثانیا آیا کار درستی است؟
ادامه دارد...
یا حق
گفتن از ماه کریم رب عظیم سخت دشوار است و درک آن قریب به محال. هنگامی که به خود می نگرم حتی فهم آنچه که خوبان روزگار در وصف این ماه مبارک از خود به جای گذاشته اند محال به نظر می رسد، چه رسد به اینکه از جان بنوشم و چشمه دل را فوران بخشم. حکایت دل ما حکایت سنگ های سفت شده ای است که تنها با عصای موسی و به اذن حق از آن آب جاری نمی شود. و چقدر در طلب آن تشنه و خشک شده ام. ای وارث موسی کلیم، تنها یک نظر از تو کافی است که چشمه ها پر آب شوند و سیلاب جاری شود. خدایا ... آمین!
رجب و شعبان گذشت و ما وارد کلاس ولایت نشده به توحید رسیدیم. حال چه انتظاری هست که درک توحید کنیم. ما جاهلانه در زندگی حیوانی بسر می بریم و از انسانیت بی خبر هستیم. باور کنید اگر خداوند رزقی بهتر از روزه سراغ داشت در این ماه بر سر سفره مهمانی می آورد و بندگان را به آن پذیرایی می کرد.
درک توحید بی ترک دنیا محال است و روزه تنها، نشانه ای از ترک و امساک است. روزه نفی است تا به ایجاب رسی. روزه لااله است تا به الا الله رسی.
ای دریغ از روزه داران واقعی. حال ما حال حیواناتی است که قدری آب و غذا از آنها دوره شده است و به هنگام رسیدن به آن مانند شتران بیابان عطش خود را خاموش می کنیم و از در ک حقیقت نه تنها غافل بلکه عاجز هستیم. عجز ما از سر و گردن بسته به آخور است که توانایی بیرون آوردن از آن را نداریم. تنها صدایی می شنوم و افسوس می خورم.
خدایا تاکی؟؟ یا کریم الصفح ...
خسته ام از این کویر،این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ،این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر براه، بیدهای سربه زیر
ای نظاره شگفت!ای نگاه ناگهان
ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر
مثل شعله ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ، دیدمت ولی چه دیر
این تویی در آن طرف،پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا ف مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر
از مرحوم قیصر امین پور
رفت. رفت که دیگر برنگردد. گفت که ماندن سخت شده است.باید رفت و رفت. دیگر بر نخواهد گشت. چقدر آسوده رفت.
سالهاست که میخواهم بروم اما هیچوقت آسوده نبودهام و آرامش رفتن را نداشتهام . او که میرفت آرام بود. هرچه داشت با خود برد. میگفت آنقدر چیز داشته باش که بتوانی ببری. وقتی که رفت چیزی نداشت، اما هرچه داشت با خود برد.
او قبل از رفتنش رفته بود، گویا که اصلا اینجا نبود. میگفت همه میروند، یعنی باید بروند. عدهای خود میروند و عدهای را به زور میبرند.
روزها و شبها میروند. روزها و شبها میآیند!! چرا "من" هیچوقت حرکت نمیکنم . آنها یا میآیند یا میروند، پس چرا من حرکت نمیکنم؟ من همیشه منتظرم که بیایند و بروند. و آنها میآیند و میروند!!
شب باید خوابید! روز باید بیدار بود! شب را نخوابید! روز باید بیدار بود!
نه شب میخوابم! نه روز را بیدارم! ولی همیشه شب خوابم! همه چیز حرف میزند! میخواهند که حرف بزنند. من را صدا میزنند ، داد میکشند ، فریاد میکشند، اما جیغهایشان گوشم را آزار نمیدهند. من آنها را احساس نمیکنم. آنها میآیند و خیلی زود میروند. او به صداها گوش میکرد ، آنها را میبویید. آنها را جمع میکرد، کیسهای در دست داشت. حتی یکی از آنها را جا نمیگذاشت. همه را جمع کرد. با آنها حرف میزد! آنها نمیآمدند و نمیرفتند ، او میرفت و آنها را در خود نگه میداشت. آنقدر جمع کرده بود که در همه آنهایی که میآمدند و میرفتند حضور داشت. او با من حرف میزند!!! میگوید اهل اینجا نیستم!
او رفته بود. کسی نفهمید کی آمد ، کی رفت. چون او همیشه بود وقتی رفت هم مانده بود!
کارهایی که او انجام میداد را هیچوقت یاد نگرفتم. من همیشه یکجا ایستاده بودم و آنها میآمدند و میرفتند. چقدر سخت است احساس، داشتن و نداشتن! احساس میکنم که همه چیز احساس دارند، اما من احساس ندارم!
میخوابم ، بیدار میشوم! در خواب بیدار میشوم! خواب میبینم که بیدار میشوم. من از ابتدا خواب بودهام! و هیچوقت بیدار نشدهام. روزهایم شروع میشود. آنها میآیند! روزهای من از صبح شروع نمیشوند. روزهای من صبح خواب هستند. شبها بیدارند و همیشه میخوابند. روزهای من شروع میشوند. همه روزهای من با هم شروع نمیشوند!!!
روزهای من در شب شروع میشوند.در شبهای من نور هست ولی همه تاریک است. من نور را احساس میکنم ولی احساسم میگوید که تو نور را نمیبینی!
باید روزم را شروع کنم! نه! من روزهایم را شروع نمیکنم! من اصلا روزی ندارم که شروع کنم. من روزهایم را شروع نمیکنم. آنها میآیند و میروند.
او همیشه در روز حرکت میکرد. شبها نمیخوابید و بیدار میماند، چون شبهایش از روزش، روزتر بودند. او همیشه در روز بود. او آنها را جمع میکرد و با آنها یکی میشد. او نمیخوابید تا مبادا آنها بیایند و بروند! او با آنها رفت!!! ...
می خواست حرفی بزند، نفس عمیقی کشید، در سینه حبسش کرد و اندکی تامل!!!
صحنهها از جلوی چشمش میگذشت: اینکه دیگران هجوم میآورند و با نگاهایشان او را میخورند و تف میکنند چرا که گوشتش تلخ است و حرام!! انگار که کفر گفته باشد. با خود فکر میکند بگوید یا نه: چقدر واضح است چرا دیگران نمیبینند آنچه من میبینم؟ اگر نمیبینند پس چه میبینند؟ آ یا کور و کرند؟ مجنون و یا دیوانهاند؟
دیگر نفسی برای او نمانده است و قلبش اکسیژن تازه میخواهد. میداند که اگر بگوید دم دیگری برای رساندن اکسیژن به قلب وجود نخواهد داشت . اما او نتوانست که نگوید، هر آنچه در سینه حبس کرده بود با تمام توان بیرون ریخت و داد کشید:
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
اجتماع امروز با اوضاع نابسامانی که به خود گرفته است توجیه گر بسیار از کارهایی شده است که در ناپسندی آن شکی نیست و مانند بشر منقطع از آسمان ، یله و رها عمل میکنیم. از فعالیت شخصی گرفته تا رفتار اجتماعی همه خالی از نیتمندی و قرب الهی است. روزی عالم بزرگواری بر سر منبر رفت و با صدای بلند گفت ای مردم همه، شما را به توحید و یگانه پرستی دعوت میکنند، امروز من شما را به شرک دعوت میکنم . هر کاری که انجام میدهیم خدا را هم در آن شریک قرار دهیم.
حال ما نیز چنین است. بیائید کمی خدا را در نظر بیاوریم و دست از کارهایی که نارضایتی او را منجر میشود ترک کنیم.
یکی از دوستان برای توجیه یکی از گناهانی که شاید درجامعه امروز بین جوانان ما شیوع پیدا کرده است توجیه میآورد که چارهای جز این نیست و ما نمیتوانیم به جوانان بگوئیم که تقوی داشته باشید! و چشم گوش خود را در برابر معاصی ببندید! وقتی به جامعه امروز نگاه میکنیم، میبینیم که چنین است به عبارتی ما در مقام تصمیم گیری و سیاستگذاری اجتماعی نمیتوانیم تنها به عامل درونی افراد (تقوی) قناعت کنیم چرا که هر نیازی باید در خارج رفع شود . پس علاوه بر دعوت علمای دینی نسبت به کف نفس و خویشتنداری باید طوری عمل شود که شرایط خالی از فساد شود و راهکارهای درست برای رفع نیاز وجود داشته باشد. اما از جنبه شخصی و در مقام عمل به عنوان یک جوان هیچگاه توجیه پذیر نیست که برای خود گناهی را توجیه کنیم و بگوییم چون این عمل فراگیر است و یا اینکه جامعه شرایط را برای من مهیا نکرده است پس من خودم را آلوده کنم.
در جامعه امروز و در تاریخ همیشه کسانی هستند و بودهاند که حجت را بر ما تمام کردهاند ، یعنی آنها با قرارگرفتن در شرایط شبیه ما و یا حتی بدتر از آن با خویشتنداری، رضای الهی را کسب کردهاند و دامن خود را از آلودگی حفظ کردهاند. تدین و دینداری به این نیست که تا جایی که به نفع ماست معتقد باشیم ولی همین که کمی سخت میشود و باید لحظهای هوای خود را کنار بگذاریم ، هزاران توجیه بیاوریم که نمیشود. آری سخت است و به همین دلیل جهاد با نفس و خواستهها و هواهای نفسانی را جهاد اکبر نامیدهاند. این جهاد از کارزار در میدان جنگ بسیار سختتر است . شکست در این جنگ به کشته شدن نیست بلکه اسارت شیطان که بدر آمدن از انسانیت است بدترین شکستهاست. شیطان به دنبال اسیر گرفتن است و آنگاه با در دست گرفتن افسار انسانهای گنهکار و نشستن بر گردن افراد آنها را به سوی جهنم میکشاند. پیروز کسی است که نفس را قبل از اسارت بکشد. چرا که نفس مرده بدرد شیطان نمیخورد. ابتدای کار پیروزی محال به نظر میرسد ولی مهم این است که انسان خودش را به اسارت نسپارد و از شکستهای پی در پی مأیوس نشود و دوباره برگردد و جهاد را ادامه دهد. آنقدر مقاومت کند که در نهایت به فضل الهی پیروز شود.
خدایا جوانان ما را از آسیبها حفظ بفرما!
سالها با گذر زمان نو میشوند. نو نه بلکه می آیندو نمی روند. حرکت مبدا زمان است و در واقع زمان حد حرکت است. زمین بار دیگر به دور خورشید چرخید و بر عمر خود افزود. ای کاش که عمر ما هم زیاد می شد.
ای آفتاب وجود گردش مارا به دور وجود نازنینت قبول کن و ما را از خردسالی و طفولیت آرزوهایمان برهان و بزرگواری را در درونمان قرار بده.
مردم میپندارند که به گذر زمان عمرشان زیاد میشود. حال اینکه زیاد شدن عمر به چه معنا است خود مبحثی جدا است. اما باید گفت که سال طبیعی هر چه که بگذرد تنها عمر بدن ما که از جنس طبیعت است زیاد میشود. اگر حقیقت ما همین بدن ما بود ، عمر ما هم زیاد شده بود. اما چه بسیارند کودکان پیری که عصا زنان راه میروند و کهولت سن اجازه بازیهای بچه گانه را به آنها نمیدهد ولی تمام هم وغمشان همین دنیا و مافیها است. آری ! تا زمانی که جنس خواسته های ما عوض نشود و دل از دنیا نکنیم و رو به آخرت نگردانیم در کودکی وقت میگذرانیم. حقیقت این است که بسیاری از آدم ها در سن کودکی از دنیا میروند و چه افسوس که ما از فرصتی که خداوند در اختیار ما قرار داده استفاده نمیکنیم! بزرگ شدن یک امر اختیاری است و اگر قصری بود که امتیاز نبود. اینکه یکی 20 ساله است و دیگری 40 و دیگری و دیگری و .... چه افتخاری دارد. یکی زودتر آمده ، آن یکی دیرتر، یکی بیشتر بازی میکند و آن دیگری کم تر. آیا و آیا فقط همین؟ ممکن است که تقدم و تاخر زمانی ملاک تقسیم بندی انسان ها بشود؟
باید گفت: خیر، حقیقت از وجود اختیار برای ساختن انسان به دست خودش خبر میدهد. بدن دنیا را خداوند عطا فرموده ولی بدن برزخی و اخروی به دست انسان است . اگر میخواهی که انسان محشور شوی ، خب در دنیا انسان باش!! تنها کسانی انسان محشور میشوند که انسان زندگی کنند. اینکه در اخبار آمده اقوام به شکل حیوانات و درندگان محشور میشوند از همین رو است . امروز از خودت بپرس که در مسیر انسانیت چند ساله ای؟ آیا در این مسیر هستی؟
خوشا به حال کسانی که در مسیر انسانیت قدم برمیدارند و روزگار را با خود یکی میکنند و از فرصتها برای وسعت وجودی خویش استفاده میکنند و بدا به حال من و کسانی که عمر را در جهت حیوانیت هدر داده ایم.
خدایا ما را به صراط مستقیمت که تنها راه حقیقت و انسانیت است هدایت فرما. آمین!!!
امسال شاهد بیداری عجیبی در کشورهای عربی هستیم. خدا را شکر. اما از طرف دیگر شاهد کشتار وحشیانه و بی رحمانه مسلمانان مظلوم در کشورهای مختلف هستیم که باعث تالم و ناراحتی هر دردمندی میشود. هرکس به نوبه خود علاوه بر دعا برای پیروزی مسلمانان ، باید هر کاری که از دستش بر می آید انجام دهد. عید امسال با این کشتار ها تلخ شده است. خدایا با ظهور حجتت شیرینی را به تمام حق پویان و منتظران و مظلومان بچشان. آمین.
بیایید در این ایام نوروز هر جا که دور هم جمع میشویم برای ظهور آقا دعا کنیم و یادی از شهیدان جهان اسلام داشته باشیم تا همه بدانند که ما یک خانواده ایم و برای پیروزی یکدیگر دست به دعا برمیداریم.
مظلومان و مسلمانان جهان ، هر کجا که هستید ( مصر ، لیبی، تونس، یمن ،عراق، افغانستان، فلسطین، بحرین و ...) ما در کنار شما هستیم و خدا با ماست. ان شاءالله !
برای آنانی که فکر میکنند از انسانیت و یا دین خبری دارند:
چند روزی از 25 بهمن میگذرد. 25 بهمنی که عده ای به خیال خام خود قصد آشوب داشتند. نه اشتباه کردم میخواستند از مردم مصر و اردن حمایت کنند. این هم که اشتباه است. مگر همین ها نبودند که دیروزها شعار نه غزه نه لبنان می گفتند؟ چه شده به فکر مصر افتادند.
بدبختها حالا که ملت مصر بیدار شده و مبارک را بیرون کرده به خاطر تمام وابستگیهایش به استعمار و استکبار این اراذل دل به آمریکا خوش کرده اند. چرا از همه دنیا عقب مانده اید . بی بندو باری آمریکا اینقدر شما را فریفته که حتی آزادی خود را از آنها و به امید رسیدن به آنها میخواهید. جهان در حال بیداری است . به کوری چشم شما همه اینها از برکت امام و رهبری است.
یکبار که شده تکلیف خودتان را روشن کنید تا اینقدر مفتضح نشوید. شما برای انسانیت چیزی قائل هستید یا نه ؟ دم خروستان را باور کنیم یا قسمتان را ؟ یک روز به رنگ بی بی سی و یک روز به رنگ آمریکا و یک روز هم در قالب همدردی و دفاع از ملت مصر ...
کسانی که 25 بهمن به خیابان ریختند ارزش دعای عاقبت به خیری هم ندارند چرا که حجت بر همه تمام بود و باز اینها دست به آشوب زدند. برای آنها دعایی ندارم ولی کسانی که هنوز هم از آنها دفاع میکنند به خود بیایند و چشم باز کنند و ببینند دستان شوم و پلید استکتبار را که چطور این آشوب ها را رقم میزند.
اگر ملی گرا هم باشید نمی توانید دخالت بیگانه راتحمل کنید. چطور شده است که از ملیت خود هم کوتاه میآیید و دست به دامن انگلیس و آمریکا دراز میکنید؟
.....