سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فانوس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ندای درون

می خواست حرفی بزند، نفس عمیقی کشید، در سینه حبسش کرد و اندکی تامل!!!

صحنه­ها از جلوی چشمش می­گذشت: اینکه دیگران هجوم می­آورند و با نگاهایشان او را می­خورند و تف می­کنند چرا که گوشتش تلخ است و حرام!! انگار که کفر گفته باشد. با خود فکر می­کند بگوید یا نه: چقدر واضح است چرا دیگران نمی­بینند آنچه من می­بینم؟ اگر نمی­بینند پس چه می­بینند؟ آ یا کور و کرند؟ مجنون و یا دیوانه­اند؟

دیگر نفسی برای او نمانده است و قلبش اکسیژن تازه می­خواهد. می­داند که اگر بگوید دم دیگری برای رساندن اکسیژن به قلب وجود نخواهد داشت . اما او نتوانست که نگوید، هر آنچه در سینه حبس کرده بود با تمام توان بیرون ریخت و داد کشید:

که یکی هست و هیچ نیست جز او                        وحده لا اله الا هو


سوال

یا حق

سلام ، بعد از مدتی قصد دارم دوباره بنویسم . از تعطیل کردن وبلاگ منصرف شدم ولی اینبار به جای حرف های قبلی میخواهم با رویکردی جدید دوباره شروع کنم به نوشتن . اینبار از خودم نمیگم . دوست دارم اگه بتونم و توفیقی حاصل بشه در حد توانم به سوال ها پاسخ بدهم. سوالهایی که ممکن توی جامعه باشه. سوالهایی که ممکن یک جوان داشته باشه و ذهنش بوسیله آن مشغول شده باشه. سوالی که جواب دادن به آن بتواند حل مشکلی بکند.

خلاصه میخواهم حرفام که البته بیشترش حرفهای من نخواهد بود جواب هایی باشه برای سوالهای من و شما .

من سوالهای خودم را شاید بدونم ولی از شما هم می خواهم که اگه سوالی دارید که فکر میکنید مفید باشه برای دیگران به من ارسال کنید یا توی نظراتتون بنویسید.

به امید اینکه سوالهای ما هر روز بیشتر و بیشتر بشه ، آخه میگن علم هر کس به سوالهاییه که در آن زمینه داره.

برای امروز این سوال مطرح میشه که اگه میگن انسان فطرت دارد و فطرت هم گرایش به خوبیه پس این همه بدی که توی دنیا هست و اینکه انسان در ابتدا میل به گناه دارد مال چیه؟

همه جواب را توی این پست نمیدم . میخواهم که شما هم تعامل داشته باشید.

 بشر از گل گندیده خلق شده است به عبارتی از یک چیز پست و بی ارزش. سختی کار هم همینجاست چون که ما میل و گرایش طبیعیمان به زمین و زرق و برقهای توی زمینه. تمام سختی کار به اینه که بشر تبدیل بشود به انسان. زمانی به انسانیت می رسد که توجه کند به اینکه خداوند از روح خودش به او دمیده است و الا انسان نخواهد بود بلکه همان گل گندیده بد بو و بی ارزش خواهد ماند.

علاوه بر این باید توجه داشته باشیم که فطرت را با طبیعت اشتباه نگیریم و این دو را باهم خلط نکنیم. خلقت ما از یک چیز پست بوده و الفت ما در زمین نیز بیشتر با مادیات است و این طبیعی است که به همین مادیات تمایل بیشتری داشته باشیم ولی به هنگام درک اینکه اینجا سرای باقی و ماندگار ما نیست چسبیدن به آن امری عاقلانه به نظر نمیرسد. و اینجاست که فطرت انسان کم کم دست به کار میشود و یکی از این تمایلات ما کمال خواهی است ، پس با درک اینکه این سرا ظرفیت ابدی شدن را ندارد به دنبال سرای دیگری می گردد و در این مرحله دین وارد میشود و به معرفی تمامی کمال هایی میپردازد که انسان در جست و جوی آن خواهد بود.

ما در اینجا با سه مفهوم فطرت، عقل و دین سر و کار خواهیم داشت که انشاءالله در پست بعدی به شرط بقای عمر به این مهم خواهیم پرداخت.

ما را از نظرات خودتان محروم نکنید. یا علی التماس دعا