پرواز
به ما یاد دادهاند پرواز کنیم ! بالها را باز کن!! کمی راه برو، تمرکز کن حالا ! بپر ... بپر...
نه! من هیچ وقت پرواز نکردهام . من بال دارم پر دارم پرواز را هم یاد دادهاند!! اما هیچگاه پرواز نکردهام.
شاید به پرواز عقیده ندارم یا شاید در هراس و وحشت از دست دادن زمین باشم . گفته اند که آسمان عرصه پرواز توست ، آنگاه که به آسمان چرخ میزنی زمین در اختیار توست ، آری گفتهاند، افسوس که هیچگاه پرواز نکردهام. بال میزنم پر باز میکنم ولی پاهایم سنگینی سنگی را احساس میکنه که قدرت را از بال و پرم میگیرد.
یکی از درسهای اولیه پرواز باز کردن همین سنگ بود . من هیچگاه سنگ را باز نکردم . من و بیشتر افرادی که مثل من هستند این سنگ را نشانه افتخار میدانیم هر کسی سنگش بزرگتر شأنش بیشتر، افتخارش بیشتر ، احترامش بیشتر و ...
آری ما گرفتار سنگ ها شدیم و پرواز را از یاد بردیم. اگر نبود اندک کسانی که هنوز میتوانند پرواز کنند و پرواز را به ما یاد آوری کنند حتی همین نوشتهی پرواز را هم از یاد برده بودم.