سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فانوس

صفحه خانگی پارسی یار درباره

فزت و رب الکعبه

یا حق

باز هم رمضان از بیست و یک گذشت و باز باید در سوگ "بابا" ناله زد!

خدایا ما باید انتقام از که بگیریم؟ هنوز سوز جگرمان سرد نشده است و هنوز حرارت قلبمان خاموش نشده!

این چه رسمی است که امتی پدر خود را چنین مظلومانه از دم تیغ بگذراند و داغی ابدی بر دلهای ما بگذارد؟

یاعلی! ای که حق با تو معنا پیدا می­کند، مگر چه کردی که آنان که با تو بودند و تو را می­شناختند تحملت نکردند؟ مگر ظلمی، خیانتی، بی عدالتی و ... از تو سر زد که اول خانه نشینت کردند بعد هم به جنگت خواندند و در آخر هم مویت را به خون سرت خضاب کردند؟

یا علی! مگر تو همان آقای کیسه بدوش نیستی که یتیمان را نوازش میکردی و از آنان دلجویی میکردی؟ مگر تو از پدر مهربان­تر نبودی برای این امت؟ مگر حق مظلومان را نستاندی؟ پس چرا با تو چنین کردند؟

یا علی تو حق مجسم بودی! اما زمانه تاب حق بودنت را نداشت و چقدر بر تو سخت گذشت! با کسانی هم عصر بودی که همّ و غمّشان آسایش و راحتی دنیا بود. به جنگشان فرا می­خواندی در پی بهانه بودند! از جنگ منعشان می­کردی می­گفتند که پسر ابوطالب از جان خویش ترسان است! چه کشیدی از این جماعت نامردان ؟ و چقدر آرزوی شهادت داشتی؟

باید جور دیگر تو را شناخت! اینکه تو اول عارف حق! درست بگویم خود حق هستی کفایت نمی­کند! اینکه تنها بگویم دست نوازش بر سر یتیمان می­کشیدی، اینکه شب تا به صبح به عبادت بودی و ... کفایت نمی­کند!

باید گفت که امان از کفر و الحاد و التقاط بریده بودی! باید گفت که صنادید عرب را به خاک مذلت کشانده بودی! باید گفت که نفاق را در نطفه خفه کرده بودی! باید گفت که امان از ظالم ستانده بودی! باید گفت که خواب از چشم دشمن پرانده بودی و باید گفت که مردم توان همراهی نداشتند! باید حقیقت تاریخ را بیان کرد. باید سستی امت را گوشزد کرد. درماندگی و حیرانی مردم را، بی­بصیرتی و خاموشی خواص را .

اما چه کنیم یاعلی! در این زمان هم آیا باید دست روی دست گذاشت تا تاریخ دوباره تکرار شود! آیا نباید مردم را به خروش درآورد؟ نباید به آنها بصیرت داد که راه «علی»علیه السلام از کدام طرف است؟ آیا باید اجازه داد مالک تنها بماند و یک قدم مانده به فتح خیمه معاویه برگردد؟

ای وای بر این امت که بار دیگر علی تنها بماند!

یابن الحسن! آقا میدانیم که هنوز آمادگی سربازیت را نداریم که اگر داشتیم از ظهور شما محروم نبودیم! اما در این رمضان امسال ما را برای سربازی خودت آماده کن! می­دانیم که بیش از همه کس شوق ظهور داری اما ما به قدر کفایت لیاقت نداریم! بی­لیاقتی ما را به فضل خود جبران کن و بر ما منت بگذار و به دست ما ریشه کفر و نفاق را از عالم ریشه کن بفرما!


فاطمیه یعنی علی تنها شد!

 

یا حق 

خواستم از فاطمیه بگویم، دیدم علی تنهاست!

 از رنج و دردِ پهلوی شکسته بگویم، دیدم علی شکسته دل است! از ناله­های مظلومیت زهرا بگویم، دیدم علی است، اول مظلوم عالم!

  از کوچه­های بنی هاشم سراغ فاطمه را گرفتم، دیدم دوان از پی علی می­دود!

فریاد کشیدم، زهرا را خواندم، دیدم فاطمه به ناله علی را می­خواند!

غم بر دلم پرده فکند. بغض در گلویم چنگ انداخت. آتش درب خانه دیدم، آب چشمم به یاری برخاست!

با خود گفتم این فاطمیه است یا حیدریه؟!

بار دیگر ماجرا را خواندم. از بعد احمد که جانها به فدایش، قصدِ حقِ مرتضی کردند. فاطمه دخت نبی، ختم رسل، برداشت چادر، دست زد بر کمر، رفت از پی احیای حق به مشی احمد!

خواند خطبه در مسجد الرسول، کرد گوشها را مبهوت صوت آن رسول!

روان گشتند اشکها، پاره گشتند گریبانها، ناله از فراق احمد سرکشیدند!

بانگ برآورد أنی تؤفکون؟ چه شده است که دعوت شیطان را لبیک میگویید. هنوز داغ رسول سرد نگشته بر شتر فتنه سوار شدید!

از علی گفت، از مظلومیت و لیاقت، از سرداری و از سربازی در رکاب رسول، از شاگردی و سرسپردگی!

اما گفت...! از ولایت هم گفت، از حق خلافت هم گفت! آنچنان گفت که عمود خیمه شیطان ریخت، استوانه های بیت فتنه گران به لرزه افتاد. دلها تهی گشت و نقشه ها برملا!!

از بعد از آن فهمیدم چرا درب خانه سوخت! چرا کردند آنچه نباید می کردند!!

ای وای! چقدر علی تنها شد!!