برای چ
یا حق
وقتی روی صندلی می نشینی و منتظر می مانی که چراغها را خاموش کنند مطمئن هستی که لحظه هایی که در پیش رو داری را، افسوس نخواهی خورد. حالت عجیبی است! نه اینکه هر فیلمی در مورد جنگ باشد، خوب است و نه اینکه هر فیلمی که حاتمی کیا بسازد خوب است، اما وقتی این دو نکته باهم جمع میشوند، یعنی حاتمی کیا بر اساس دغدغه ای که دارد وقتی از جنگ سخن میگوید، حتما باید کار خوبی از کار درآمده باشد.
اما اینبار نوبت چمران شده است! چمران را همه میشناسند و این، کار را مشکلتر میکند. دستنوشته ها و مناجات های چمران را خوانده اند، حرف های خودمانی چمران را با خدا همه یاد دارند، سرگذشتش را میدانند و ... .
اما با این وجود منتظر هستی که روایت حاتمی کیا از چمران را ببینی و لحظاتی را با چمران سپری کنی! مثل فضایی است که همه نشسته اند و یک راوی از جنگ روایت میکند و خاطرات شهدا را برای مخاطبان مرور میکند. قطعا اغلب دوستان این فضا را تجربه کرده اند و میدانند عنایت شهدا در این جلسات واقعا محسوس است و لذتی که در این جلسات وجود دارد از جنس جلسات هیئت است.
روایت شروع میشود! و مدتی بعد پایان مییابد!
وقتی تمام شد یک لحظه برگشتم و گذری سریع کردم بر آنچه دیدم و شنیدم ! نمیدانستم بگویم خوب است یا نه! از طرفی فیلمی خوش ساخت بود و صحنه ها را بسیار خوب درآورده بودند و از طرفی از چمران خبری نبود!
چند روزی ذهنم را مشغول کرده بود و جوابی نمییافتم تا اینکه یاد حرف پسرخاله ام افتادم: "حاتمی کیا فیلم را از روی دستنوشته های خود چمران ساخته است" . باهم رفته بودیم سینما! البته او هم اطلاعاتش در مورد چمران و اصغر وصالی و حوادث پاوه بد نبود. لازمه بگویم که خودش پسر شهید است. و او هم از روایتی که از چمران شده بود خیلی راضی نبود!
نکته همین جا بود که این روایت از چمران نبود بلکه روایتی بود که چمران از پاوه داشت! و در کنار این روایت، حاتمی کیا سعی کرده بود که برخی از جنبه های چمران را هم به نمایش بگذارد. شما فکر کنید که اگر خود چمران بخواهد برای شما خاطره ای را تعریف کند، چقدر از خودش میگوید؟ چقدر خودش را وارد خاطره میکند؟ اگر اینطور فیلم را ببینیم، فیلم بسیار زیبایی است که نظیرش در سینمای ما بسیار کم و همانندش بسیار مورد نیاز است!
به نظر من اگر میخواستیم از چمران بگوییم باید خیلی بیش از اینها زحمت کشیده میشد! نه اینکه تلاش نشده بود نه! اما مردان بزرگی مانند چمران به راحتی قابل تعریف نیستند. خصوصا چمران با آن روحیه خاص که ازش سراغ داریم. در آن بحبوحه ای که همه را شور و هیجان گرفته بود چنان پیر راه و کهنه کار طریق با آرامش و متانت صحنه ها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشت. گویی که یکبار این مسیر را قبلا طی کرده است و چنان آرام است و به انتهای مسیر اطمینان دارد که چنین رفتاری را در کمتری کسی میتوان سراغ گرفت. مانند سالک در حال طی طریق نیست، بیشتر به عارف واصلی شباهت دارد که شور و آتش عشق در خانه دل او را میسوزاند اما در بیرون اقیانوس آرامی است که تلاطم های روزگار را به راحتی تحمل میکند.
جنگ برای او آغاز راه نبود که از سالها قبل قدم در این راه گذاشته بود بلکه جنگ او را به مقصود رساند!