خدا
سلام بر مهمانان ماه خدا
در این ایام عزیز بی مناسبت ندیدم که کمی معرفت خودمان را نسبت به حضرت حق بالا ببریم . در این زمینه مساعد دیدم که خطبه حضرت امام رضا روحی فداه را در باب توحید از کتاب عیون اخبار الرضا نقل کنم . ان شاءالله باشد که از توهمات و خیالات بشری دور باشیم و هر چه بیشتر در کسب معارف حقه تلاش کنیم.
حضرت بالاى منبر رفت و زمانى طولانى نشست که سر خود را بزیر انداخته تکلم نمیفرمود و پس از آن خم شد و راست نشست و حمد و ثناى حقتعالى را بجا آورده و درود بر پیغمبر و آل او فرستاده و فرمود اول بندگى و عبادت خداوند معرفت او است و اصل معرفت خداوند توحید اوست و نظام رشتههاى توحید خدا نفى صفات است از او بجهت شهادت عقول که هر صفت و موصوفى مخلوقست و شهادت هر موصوفى که او را خالقى است که نه صفت است و نه موصوف و شهادت هر صفت و موصوفى باقتران این صفت بموصوف و شهادت اقتران بحدث و قدیم نبودن و شهادت حدث بممتنع بودن ازلى ممتنع از حدث یعنى بعد از ثبوت حدیث نفى مىشود از اینکه آن ممتنع است از حدث زیرا که ازلى با قدیم مقارن است پس با حدث منافات دارد پس خدا نیست کسى که به تشبیه ذات او شناخته شده و یگانه ندانسته او را کسى که کنه از براى او قرار داده و بحقیقت او نرسیده کسى که مانند براى او قرار داده و باو تصدیق نکرده کسى که نهایت از براى او قرار داده و تفوق و بلندى مرتبه از براى او قرار نداده کسى که از براى او مکان معینى قرار داده و باو اشاره نموده و او را قصد نکرده کسى که تشبیه کرده او را، و از براى او تذلل و خضوع ننموده کسى که از براى او اجزا قرار داده و او را اراده نکرده کسى که بوهم او را درک کرده.
هر چیزى که بوجود خود شناخته شد مصنوع خدا است و هر قائم بنفسى نسبت باو معلول است و او علت است بصنع خدا استدلال مىشود بر وجود او و بعقول اعتقاد بمعرفت او پیدا مینمود و بفطرت و عقل خالى از شائبه و هم ثابت مىشود حجیة او آفریدن خدا خلق را ستر و حجابست میان او و ایشان که او را نتوانند تعقل نمود و مباینت و جدائى او است از ایشان و جدا بودن او از ایشان ثبوت مکانست از براى ایشان که بایشان میتوان گفت در کجا هستند و باو نمیتوان گفت و ابتدا نمودن بآفریدن ایشان دلیل ایشان است بر اینکه ابتدائى از براى او نبوده بجهت عجز داشتن هر ابتداکننده از کسى که غیر از او ابتدا کرده باشد و از براى خدا عجز نیست.
پس قبل از او کسى نیست تا ابتدا او باشد و ادات و آلت بودن ایشان دلیل ایشانست بر اینکه ادوات و آلات در خدا نیست زیرا که ادوات شهادت دهند بر اینکه صاحب ماده را فقر و فاقه و احتیاج است و خداوند را ماده نیست و ادوات را ماده است پس اسماء خداوند محض عبارت و تعبیر است و افعال و کردار او مجرد تفهیم است و ذات او حقیقت او است و کنه او جدائى میان او و مخلوق است و هر چه غیر از او است تحدید و تعیین است از براى ما سواى او پس کسى که او را وصف نموده نشناخته است او را و کسى که او را شامل غیر او قرار داده و تعمیم در او قائل شده باو تعدى و جفا کرده و کسى که طلب کنه و حقیقت او نموده خطا کرده و کسى که گفت چگونه است مانند از براى او قرار داده است و کسى که گفت از چه سبب علت در کار او برده و کسى که گفت چه زمان وقت از براى او قرار داده و کسى که گفت در چه حال ظرف از براى او قرار داده و کسى که گفت تا چه زمان نهایت از براى او قرار داده و کسى که گفت تا کجا مسافت از براى او قرار داده و کسى که مسافت از براى او قرار داده در او مسافت قائل شده که او عرض و طول دارد و کسى که در او مسافت قائل شده او را صاحب اجزاء قرار داده و کسى که او را صاحب اجزاء قرار داده او را متصف بوصف کرده و کسى که او را متصف بوصف کرده شرک در او قائل شده و خدا تغییر نمیکند بمغایرت مخلوق چنانچه اگر کسى او را تحدید و تعیین کند محدود نمیشود، یکیست نه بمعنى عدد، ظاهر است نه بمعنى مباشرت و استقراء در مکانى، متجلى و جلوهکننده است نه باینکه او را توان رؤیت نمودن، باطن است نه بمعنى مفارقت نمودن از مخلوق و پنهان در چیزى، مباین است و دور نه باینکه او را مسافتى باشد، قریب و نزدیکست نه باینکه پهلوى شخصى باشد که او را توان تشخیص نمود، لطیف است نه اینکه جسم نازک و کوچک باشد، موجود است نه باینکه اول معدوم بوده، فاعل است و هر عملى از او صادر خواهد شد نه باضطرار بلکه باختیار خود، مقدور است و تقدیر کند امور را نه باستعانت فکر، مدبر است و تدبیر کند امور را نه باستعانت حرکت مرید است و اراده او تعلق گیرد باشیاء نه اینکه قصد کند، مشیت او بهر چیزى که خواهد تعلق گیرد نه اینکه عزم کند بچیزى، مدرکست و درک کند اشیاء را نه بتوسط جسم، سمیع و شنوا است نه بآلتى مثل گوش، بصیر و بینا است نه باداتى مثل چشم، مصاحب نشود او را اوقات و استقرار نیابد در مکانها و فرو نگیرد او را نعاس و پینکى و تعیین نکند او را صفات و ثمر و منفعت نبخشد او را ادوات و آلات بودن او بر اوقات سبقت دارد و وجود او بر عدم پیشى دارد و ابتداء نسبت باو همیشگى او است بشعور دادن او چیزهائى را که شعور دارند دانسته شود که نسبت شعور باو نتوان داد و مهیا کردن او جواهر و مادههاى اشیاء را دانسته شود که او را ماده و جوهرى نیست و بضد قرار دادن او میان اشیاء دانسته شود که او را ضدى نیست و بقرین و نظیر قرار دادن او میان اشیاء دانسته شود که او را شبیه و قرینى نیست نور را ضد ظلمت قرار داد و جلى و آشکار را ضد مبهم و مخفى قرار داد و سخت و خشکى را ضد لیزى و ترى قرار داد و سردى را ضد گرمى قرار داد تألیف و ترکیب کند میان اضداد اشیاء و تفریق کند میان ملایم و مناسب اشیاء پس در تفریق او اشیاء را دلالتى است بر مفرق و جداکننده اشیاء و در تألیف جمع کردن میان اشیاء دلالت است بر مؤلف و جمعکننده میان اشیاء اینست قول او جل ذکره که میفرماید وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ و از هر چیز آفریدیم ما جفت نر و ماده شاید متذکر شوید چه حقتعالى جمع فرمود میان طبایع مختلفه در وجود حیوانات از آدمى و غیر آن و تفریق فرموده و جدائى انداخته میان پیش و بعد بتوسط وجود موجودات تا اینکه دانسته شود که او را پیش و بعدى نیست و ایجاد طبیعت در اشیاء شاهد است بر اینکه طبیعت قرار دهنده را طبیعتى نیست و تفاوت قرار دادن میان آنها دلیل است بر اینکه وقت قرار دهنده را وقتى نیست حجاب و ستر قرار داده مر بعضى اشیاء را نسبت ببعضى نادانسته شود که میان او و غیر او حجابى نیست از براى او بود معنى در ربوبیت در وقتى که کسى نبود که پروردگارى داشته باشد و از براى او بود حقیقت خدائى در وقتى که خداپرستى نبود و کسى نبود که خدائى بخواهد او بود معنى عالم در وقتى که معلومى نبود و او بود معنى خالق در وقتى که مخلوقى نبود و او بود معنى سامع در وقتى که شنیدهشده نبود زمانى که آفرید مستحق نشد معنى خالقیت را و بسبب ایجاد کردن او خلایق را معنى ایجاد کردن خلایق از او مستفاد نشده چگونه این نوع خواهد بود و حال اینکه بنهایت نرساند او را لفظى که دلالت کند بر اول مدت و باو نزدیک نشود لفظى که نزدیک کند زمان گذشته را بحاضر و با او استعمال نشود لفظى که معنى آن مشعر حجاب و منع و عدم امکان باشد و او را هنگام فرو نگیرد و لفظى که دلالت کند بر زمان او را موقت و مقید بزمان نکند و مقارن نشود با او لفظى که دلالت کند بر دو بودن و ادوات مثل جوارح و غیر آن تحدید و تعیین میکند خود را و آلات چون حواس پنجگانه و غیر آن اشاره و اشعارکننده بسوى امثال و نظائر خود و مانند خود را ادراک کنند و افعال و کردار موجودات در خودشان یافت شود نه در واجب الوجود و چون ممکن است که در جوارح و حواس لفظى که دلالت کند بر اول زمان یافت شود پس خواهد نفى شد از آنها معنى قدیم و چون ممکن است که لفظى که نزدیک کنید معنى زمان گذشته را بحاضر در آنها یافت شود پس نفى میکند از آنها معنى ازلیت و ابدیت را و اگر نبودند موجودات که متفرق و پراکنده شده بودند پس دلالت کرده بودند بر کسى که آنها را پراکنده نمود و بشکل و صورت از یک دیگر امتیاز داده شده بودند پس استکشاف و اظهار مینمودند از وجود کسى که آنها را از یک دیگر امتیاز داده و جدا ساخته و هر یک را متشکل بشکلى و متلون بلونى آفریده هر آینه جلوه نمیکرد و آشکارا نمیشد صانع موجودات از براى عقول و حقتعالى بتوسط موجودات محجوب شد از رؤیت یعنى اگر موجودات نبودند رؤیت و عدم رؤیت متصور نبود و بسوى موجودات فراهم آمده است اوهام و اغلاط یعنى ذات خداوند جل شأنه از این گونه صفات مبرا است و در موجودات اثبات یافته و مقرر گردیده است.
هر چیزى که غیر از خداوند است و از موجودات دلیل و علامت وجود حق بیرون آورده شد چه هر موجودى دلیل مقتضى و برهان محکمى است بر ذات بیهمتاى حق جلت عظمته و حقتعالى بواسطه این موجودات بر اینها شناسانیده است اقرار و اعتراف بوحدانیت خود را چه هر یک دلیلاند بر وجود او و بسبب و توسط آن اعتقاد کرده مىشود تصدیق بذات او جل شانه و توسط اقرار بوحدانیت تمام مىشود ایمان باو جل ذکره و این نیست مگر بعد از معرفت او و معرفتى نیست مگر باخلاص و اخلاصى نیست با اثبات شبیه و نظیر از براى او و نمیشود سلب شبیه از براى او نمود با اثبات کردن صفاتى که از آنها تشبیه ظاهر است و افاده نمیکند معنى تشبیه را پس هر چه در خلق یافت نمیشود و هر چه در خلق ممکن است در صانع ممتنع است و حرکت و سکون از او براى او نیست و چگونه او را حرکت و سکون است و حال اینکه حرکت و سکون را او ایجاد فرموده و چگونه چیزى را که ابتداء امر ایجاد کرده است باو عائد خواهد شد و اگر چنین باشد ذات او تفاوت میکند و کنه او جزء جزء مىشود و معناى او از ازلیت امتناع مییابد و از براى خالق معنى تصور نمیشود غیر از مخلوق و اگر از براى او عقب و پس تحدید شود لا بد از براى او باید پیش تحدید شود و هر گاه تمام از براى او ثابت شود لازم مىآید نقصان ثابت شود و چگونه مستحق خواهد شد ازلیت را کسى که ممتنع نیست از حدوث و چگونه ایجاد میکند اشیاء را کسى که ممتنع نیست از این که ایجاد شده باشد و اگر ایجاد شده باشد علامت و دلیل مصنوع در او پیدا شود و تغییر کند بدلیل و علامت صانع بودن بعد از آنکه مدلول بود و شیئى دیگر علامت صانعیت او بود و گفتگوى رسیدن بکنه حق را حجت و دلیلى نیست و سؤال از این مسأله را جوابى نیست و از براى خداوند در قصد این مطلب تعظیمى نیست و در جدا نمودن حق را از مخلوق باین که او جل شانه واجب الوجود است و صفات او عین ذات او است و مخلوق چنین نیستند ظلمى نیست مگر این که امتناع ازلى دارد و بودن خداوند یعنى اگر عیبى وارد آید شاید این باشد و این مطلب که عیب نیست پس ظلم نبودن محقق است و امتناع ابدى دارد که از براى او ابتدا او اول باشد یعنى همیشه بود و ابتدا نسبت باو تعقل نمیشود نیست خدائى مگر خداوند على عظیم دروغ گفتند کسانى که شبیه از براى خداوند قرار دادند و گمراه شدند گمراهى بعید و زیان کردند زیانى آشکار و درود و تحیات مر محمد و اهل بیت او را سزاوار است چه آنها پاک و پاکیزه هستند.